کتاب طنز امروز | 2 : مثنوی دانشجویی این کتاب مثل مثنوی مولوی در چند باب سروده شده است و همچنین از نظر وزن و ساختار شعری شبیه مثنوی مولوی است. قسمتی از اشعار در زمان دانشجویی نویسنده سروده شده و در نشریه دانشجویی دانشگاه تهران به چاپ رسیده بود و در جشنوارههای طنز دانشجویی هم برگزیده شده بود اما بقیه اشعار در زمانهای منقطع در یک مدت زمانی ۱۰ ساله سروده شدهاند. در این کتاب مسائل و مشکلات فرهنگی، صنفی و اجتماعی دانشجویان به زبان طنز بیان شده است. باب اول: خرخوانی مر دروس را بهر کنکور و قبولی در دانشگاه و الخ با سلامی خدمت اهل صفا "نسل بعد از نسل بعد از من" یک سلام نسل شوت و نخبه و لمپن سلام بشنو از من چون حکایت میکنم درد دانشجو روایت میکنم در هوایی سرد شعری گفتهام بشنوید از درد شعری گفتهام "سینه خواهم شرحه شرحه از فراق" تا بگویم فرق خر را با الاغ! "هر کسی از ظنّ خود شد یار من" کرد کاه و یونجهاش را بار من «سرّ من از ناله من دور نیست» گر چه اصلاً سور و ساتم جور نیست شعر من معجونی از زخم دل است تحفهای آوردهام ناقابل است زخم را با طنز قاطی میکنم ادعای گنده لاتی میکنم شعر من درد من و زخم شماست کار آن وا کردن اخم شماست میل داری کشف راز خویش را تیز کن گوش دراز خویش را! من جوانی خنگ و پیزوری شدم یک دو سالی پشت کنکوری شدم بر جوانی خودم آذر زدم خر زدم، هی خر زدم، هی خر زدم چون نتایج آمد اشکم شد روان فحش دادم بر زمین و بر زمان دیدم از بخت بد و عقل فلج گشتهام دانشجوی شهرکرج لیک دیدم من که شکر حق سزاست حکمن این هم قسمت و تقدیر ماست میروم آنجا و با لطف خدا میخورم هر چی کلاس و درس را حیف آمد طعنه از هر سمت و سو گاومان زایید آن هم شش قلو هر کسی در وسع خود در آن زمان فحش و لیچاری نمودی با رمان مادرم میگفت آخر حیف نان شد کشاورزی هم آخر رشته؟ هان حرفها را پشت گوش انداختم ساک خود را روی دوش انداختم زود من رفتم به سوی ترمینال دل پر از اندیشه، کلّه پر سوال خوابگاهی بهتر از باغ بهشت گفتم از شادی خوشا بر سرنوشت بوفه و سلف و زمین ورزشی چهرهها پاک و موجه، ارزشی! گفتم اینجا عشق و حالم کامل است زود فهمیدم خیالی باطل است هست دانشگاه تهران بیقیاس دارد از بهر خودش کلی کلاس هست اینجا شعبهای از کمبریج البته با مردمانی گیج و ویج درس میخوانم مهندس میشوم در همین واحد مدرس میشوم مینمایم در همینجا ازدواج گیرم از دانشجویان خود خراج صبح با سرویس دولت می رسم با کلاس و با ابهت میرسم خانههای سازمانی آخ جان پولهای آنچنانی، آخ جان مدتی بگذشت شیرم موش شد ذوق و شوق اندر دلم خاموش شد